صاحبدلان

صاحبدلان

فرهنگی . اجتماعی . ادبی

م . توحیدی
م . توحیدی

به وبلاگ من خوش آمدید http://mata.lxb.ir
mata.1952@yahoo.com


تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان صاحبدلان و آدرس mata.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





پیوند ها

صاحبدلان

زندگی سلام

گلشن چت

مطالب اخير

داریوش شاه

اصول کلی مکتب فکر دکتر شریعتی

عاشق زندگی

روز و روزگارتان خوش باد

دوست یا برادر

دشمننی روسیه با ایران

ما نابیناییم!

برگی از تقویم تاریخ

فقه آسان

قدیما

افراد منفی

سخن گفتن با خدا

آداب شریعت

نام خانوادگی

نگفتمت مرو آنجا

همه ما شریک جرم هستیم

بهترین ها

اگر برای ....

سلام صبح بخیر

ایام گل و یاسمن و عید صیام

سلام عید فطر

شب آمرزش و غفران

خوش بینی و فعالیت های اجتماعی

روزتون بخیر

قبله ی آمال

عجب و تکبر

گناه و گناهکار

یک نامه دوستانه برای بانوی من

انسانهای نیکوکار

هر چیز و هر کار در زمان خودش باید انجام شود

آتش به اختیار

دوست خوب من سلام

آنانکه نمی اندیشند.

مذهب چیست؟

ماه کنعانی من

فاصله تولد تا مرگ

حجاب

عزت نفس داشته باش

شیخ و شیطان

متفاوت باش

نويسندگان

م . توحیدی

پیوند های روزانه

حمل خرده بار از چین

حمل و سفارش از چین به ایران

فروش جلو پنجره لیفان

الوقلیون

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

وبلاگ دهی LoxBlog.Com

امكانات جانبي

RSS 2.0


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





قصه ات را بگو

شهرزاد قصه ات را بگو
هر زنی شهرزاد است. هر زنی باید جرأت کند و راوی قصه شگفت خودش باشد. هر زنی باید سرانجام روزی از این هزار و یک‌ شب ترس و تردید بیرون بیاید.
شاید قصه گو‌ی تاریخ بخواهد تا ابد تو‌ را در روزی روزگاری در سرزمینی دور زندانی کند. اما تو‌ باید کلیدی پیدا کنی، تدبیری، چاره ای، تیشه ای، کلنگی…و از زندانِ روزی روزگاری به در آیی.
زندگی در قصه های این و آن و محبوس ماندن در  خطوط سوگنامه سرنوشت، روایت تکرار و قصه دردناک بسیاری از زنان است. 
من زنان زیادی را  می شناسم که در قصه دیوان گیر افتاده اند و زنان زیاد تری را می شناسم که دلبرِ دیواند. نه آن دیو که سرانجام به بوسه ای انسان می شود، آن دیو که دلبرش را در آخر دیوگونه می کند.
گاهی من از دلبران، بیشتر از دیوان می ترسم. زیرا هر بار که زنهاری درباره دیوی می دهم، حتماً دلبری از گوشه ای خیز بر می دارد، خنجر دیوش را قرض می گیرد و بانگ می کند که من زندگی به جادوی دیو‌ را دوست تر دارم تا هراس رهایی را. من به دیو و دیومنشی و دیو سالاری محتاج و‌ مبتلایم!
اما باور کن که هیچ شجاعتی بالاتر از دلیریِ دلبری نیست که از فرمان دیوی سر می پیچد.
دلبر باش اما نه در بند دیو. روزی روزگاری در سرزمینی دور،  دیگر بس است.
هم اینک، هر جا که هستی، قصه تازه ات را شروع کن…


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

جمعه 12 فروردين 1401برچسب:,

|